loading...

جور وا جور

هر چی گیرم بیاد میزارم و از هر چی خوشم بیاد می نویسم

بازدید : 7
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 14:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جور وا جور

بدنی مشکی و براق داشت و قدی بلند، به زحمت ستون پشتش را می‌دیدم. به هرکسی سواری نمی‌داد. چه چهارنعلی می‌رفت و چه نفسی داشت. زمانی که در میان عشایر تیراندازی شده بود، اَگب با همین اسب بکوب تا پاسگاه رفت. آن روز آب رودخانه و سنگ بود که به اطراف پرت می‌شد، شاخه درختان و دیوار هم حتی مانعش نبود. با هر جهش ده برابر من می‌پرید. سریع بود چون قرقی...

اگه شما هم مثل من ازین توصیف‌ها خوشتون اومد، بفرمایید به وبلاگ چاوبل می‌نویسد.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 69
  • بازدید ماه : 736
  • بازدید سال : 1732
  • بازدید کلی : 104146
  • کدهای اختصاصی